در خاورمیانه هیچ نظام منطقهای پایداری وجود ندارد، اما تحولات ساختاری آن منجر به ایجاد نوعی نظم منطقهای شده است. این تحولات که از سالها قبل آغاز شده بود بدون اینکه به نتیجهای برسد ادامه داشت، اما شتاب آن در این اواخر افزایش یافت. در واقع، تحولات عمده و اخیر بینالمللی، مسیر گرایش به سوی نظام منطقهای جدید خاورمیانه را هموار کرد. آمریکا با توجه به منافعی که در خاور دور دارد، توجه آن به این پهنه کاهش یافت، در حالیکه مسکو، بر خلاف واشنگتن، در چند سال اخیر توجه بیشتری به خاورمیانه معطوف میدارد، در همین حال، چین سعی میکند گامهای سنجیده را برای گسترش نفوذش در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی و امنیتی منطقه بردارد.
استراتژیها و سیاستهای خاورمیانه در طول چند دهه گذشته بر پایه سه موضوع اصلی متمرکز بود: منازعه اعراب و اسرائیل، جنگ سرد میان اتحاد جماهیر شوروی و غرب، به رهبری آمریکا و اطمینان از تأمین امنیت منابع نفت و دسترسی به انرژی در سراسر جهان.
کشورهای عربی با راه اندازی جنگ، اسرائیل را بیشتر از پیش در محاصره قرار دادند، اما در مقابل، جهان عرب، طبق نظریه بن گوریون، در تنگنای حلقه وسیعتری قرار گرفت که شامل ترکیه، پاکستان، ایران و اتیوپی بود.
غرب "پیمان بغداد" را بنیان نهاد و این توافقنامه به "پیمان موشکهای ضد بالستیک" منتهی شد و زمینه اجرایی شدن "دکترین آیزنهاور" را فراهم کرد، در واکنش به این اقدام، مسکو با حمایت از کودتاها به سمت شرق در حرکت شد و جنگ سیاسی"چریکی" را آغاز کرد، در میان این همه گیر و دار، نفت همچنان دور از خطر باقی ماند.
اما خاورمیانه در سال ۱۹۷۹، شاهد سه تحول مهم و سرنوشت ساز شد که عبارت بودند از: امضای معاهده کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل، پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، تهاجم نظامی شوروی به افغانستان و به قدرت رسیدن یک رژیم کمونیستی در آن کشور. اعراب در نخست، پیمان کمپ دیوید را رد کرده و مصر را تحریم کردند، سپس از موضع خود عقبنشینی کردند و شاهد امضای پیمان "وادی عربه" میان اردن و اسرائیل، توافقنامه اسلو بین سازمان آزادیبخش فلسطین و اسرائیل و مذاكرات مستقیم میان سوریه و اسرائیل بودند كه با حمایت مالی ایالات متحده آغاز شد اما نتوانست به موفقیتی دست یابد. در ماه سپتامبر گذشته، امارات متحده عربی و بحرین در سایه تلاشهای واشنگتن، با اسرائیل پیمان صلح امضا کردند و اوضاع خاورمیانه به مرحله کنونی رسید.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در ایران، انقلاب اسلامی از جریان سیاسی به دولت تبدیل نشد، رهبران ایران سعی کردند اندیشههای انقلاب را در کنار دولت به پیش برند و تهران از طریق ایجاد گروههای شبهنظامی در لبنان، عراق، سوریه و یمن، انقلاب خود را به جهان عرب صادر کرد و البته هدف اصلی ایران از این اقدام، تأسیس امپراتوری ایران با استفاده از شعارهای ایدئولوژیک و ولایت فقیه بود.
اتحاد جماهیر شوروی سرانجام توسط "مجاهدین" که از سوی کشورهای عربی تأمین مالی میشدند، آمریکا آنها را مسلح میکرد و در افغانستان آموزش نظامی میدیدند، وادار به عقبنشینی از افغانستان شد و اندکی بعد با فروپاشی از درون روبهرو شد. در واقع، پدیده «عربهای افغان»، آغاز ظهور "القاعده"، "داعش" و سایر گروههای وابسته به سازمانهای شبهنظامی تروریستی بود که بر "بهار عربی" تسلط یافتند.
از سوی دیگر، تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان و عراق چیزی جز یک ماجراجویی برای تغییر ساختار منطقه تحت عنوان "خاورمیانه بزرگ" نبود. با این حال، تروریسم در حال افزایش است و خاورمیانه دوباره به قدرتهای خارجی متوسل شده و میکوشد میزبان پایگاه های نظامی خارجی باشد. در این میان، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه در این اواخر لباس سلطان عثمانی به تن کرده و سعی دارد با استفاده از زور و قدرت، برخی از سرزمینهای قلمرو دولت عثمانی را بار دیگر به تصرف خود درآورد. اشغال مناطقی از عراق و سوریه، اعزام نیروهای ترک و مزدوران جنگی به لیبی و درگیری با یونان ، قبرس و فرانسه بر سر منابع گاز در شرق مدیترانه، بخشی از ماجراجوییهای اردوغان برای گسترش نفوذ ترکیه است. بدین ترتیب، نگرانیها و موضعگیریها در گذر زمان دگرگون شد اما چالشهای جهان عرب همچنان پا برجا است.
اقدامات تهدید آمیز تهران برای "بی ثبات کردن منطقه"، حمله نظامی آنکارا همراه با حمایت مالی از پروژه "اخوان المسلمین" برای تحقق اهداف عثمانیگرایی نوین و رویای بازگشت به دوره "خلافت" و پایان دادن به منازعه فلسطین و اسرائیل از طریق "راه حل دو کشور"، در حال حاضر، به عنوان عمدهترین نگرانیهای کشورهای حوزه خلیج فارس و حتی سایر کشورهای عربی به شمار میرود.
از سوی دیگر، قدرتهای بینالمللی هیچ تصمیمی برای جلوگیری از گسترش روزافزون قدرتهای منطقهای در سرزمینهای عربی ندارند. هیچ کس نمیداند که آمریکا تا کجا به عقبنشینی از منطقه ادامه میدهد و آیا روسیه میتواند با اقتصاد ضعیفش، هزینه نقش بزرگی را که قصد دارد در منطقه ایفا کند بپردازد؟ همچنین در حالیکه تحولات منطقه شاهد فراز و نشیبهای بسیاری است، نمیتوان از سرنوشت جاهطلبیهای امپیرالیستی پروژه "جاده ابریشم" چین که حدود یک تریلیون دلار هزینه خواهد داشت، سخنی به میان آورد.
آمریکا بدین باور است که بدون مقابله با ایران، خاورمیانه نمیتواند شاهد ثبات و آرامش شود، با این حال، واشنگتن این امر را نیز به خوبی میداند که موفقیت مقابله با ایران مشروط به حل و فصل منازعه اعراب با اسرائیل است.
در این میان، ترکیه سعی میکند در مقابله با "محور شیعه" به رهبری ایران، یک"محور سنی" را تشکیل دهد، در حالیکه اعراب برای رویارویی با چالشهای روزافزون، در جستوجوی "محور جدیدی" هستند، به ویژه پس از اینکه استقرار حضور ایران در سوریه و لبنان توانست اسرائیل را با ایران هممرز سازد.
اما عامل جدید در درگیریهای عراق، افزایش ملیگرایی و مخالفت با تبدیل شدن سرزمین این کشور به عنوان صحنه تنشهای خارجی است، در حالیکه به گفته آرين طباطبايي، کارشناس خاورميانه در صندوق مارشال آلمان، "ايران، عراق را از نظر امنيت خود به عنوان یکی از دو کشور مهم میداند، زیرا تهران به خوبی میداند آنچه در عراق اتفاق افتد، در چارچوب مرزهای آن کشور باقی نمیماند." از اینرو، ژنرال اسماعیل قاآنی، فرمانده سپاه قدس پس از قاسم سلیمانی، گفت: "اوضاع در عراق خوب نیست و نباید به همین شیوه باقی بماند، زیرا تداوم این بحران، میتواند تهدیدی برای ثبات و امنیت ایران باشد."
در واقع، همهای کشورها، شتاب زیادی برای تغییر و تحول در خاورمیانه دارند اما در عمل دست به اقدامی که مسیر رسیدن به این هدف را هموار کند، نمیزنند، همانگونه که پلوتارك، تاریخنگار مشهور یونانی میگوید: "هیچ كس خاک را گِل نمیکند و سپس آن را به حال خودش رها کند؛ و انتظار داشته باشد که به صورت اتفاقی به آجر تبدیل شود."
© IndependentArabia